یک نیرویی فراتر از حد توانم دستم را گرفته و مدام در دلم صبر میریزد. نیرویی که نمیگذارد گریه کنم. نمیگذارد بی طاقتی کنم.نیرویی که سخت و محکم ایستانیده ام و نمیگذارد حس کنم دنیا دارد برایم تمام میشود...
شبیه ِ شانزده سالگی ِ پر از اتفاقات ِ بزرگ و دردناکم شده م. شبیه ِ دخترکی که دلش استوار شده بود به سوره نور که در نمازخانه بیمارستان آمده بود . همانقدر سرسخت و همانقدر فاصله دار از خود ِ همیشگی م...
و هنوز نمیدانم آسانی که انتظارش را میکشم روزی در همین روزها سربر می آورد یا نه.. آرامشی که قدم به قدم لابه لای تمام ثانیه های غرق اندوه این روزها به دنبالش هستم و نمی یابمش...
+
تاریخ جمعه 94/1/21ساعت 8:40 عصر نویسنده تسنیم
|
نظر